حقیقت های تلخ زندگی یكیشون اینه كه
وقتی كسیو دوست داری و میبینی از هیجان اینقدر هیجان داری كه می دونی همش از عشقه بعد
هیس ...!
هیچی نگو ...
صدای تو را باد هم نباید بشنود
تمام وجود تو مال من است ...
مردم میگویند حسودم .... تو میگویی دیوانه
اما من عااااش♥قم !!
عشق... ، حسادت... ، دیوانگی...
تو بخند تا ببینی چطور برایت جان میدهم ...!!!
ای كاش یا بودی
یا از اول نبودی
این كه هستی و در كنارم نیستی دیوانه ام میكند.
شراب خواستم
گفت : ممنوع است
آغوش خواستم
گفت : ممنوع است
بوسه خواستم
گفت : ممنوع است
نگاه خواستم
گفت: ممنوع است
نفس خواستم
گفت : ممنوع است
حالا پس از آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه
با یک بطری پر از گلاب
آمده بر سر مزارم و به آغوش می کشد سنگ سرد مزارم را
با هر چه بوسه
چه ناسزاوار
عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده
نگاه می کند و
در حسرت نفس های از دست رفته
به آرامی اشک می ریزد
تمام تمنای من اما
سر برآوردن از این گور است
تا بگویم هنوز بیدارم
دست از این عشق بر نمی دارم
تا ابد دوستتدارم
در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:
چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.
بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.
و گفت:
دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.
دقت کردید
بعضیا انقدر کثیفن که
ارزش هیچی ندارن
حتی تفففففففففف
چه برسه به عشق
“همیشه می گویی ترک کن این سیگارهای لعنتی را ،
به تو قول می دهم که به زودی ترک کنم . . .
این خودِ لعنتی را ! ”
لحظه رفتنیست و خاطره ماندنی...
تمام ادبیات عشق را به نگاهی میفروختم اگر...
خاطره رفتنی میشد و لحظه ماندنی...
میخواستم که بنویسم که عشق زیباست اما نوشتم جدایی چه سخت است
میخواستم بنوسم دوستت دارم اما نوشتم دوستم بدار
خواستم بنویسم زندگی با تو خاطره است
اما نوشتم بدون تو از زندگی بیزارم…
مرا اینگـونـــﮧ بــــاور ڪن !!!
ڪمـﮯ تــنهـــا ….
ڪمـــﮯ بــــﮯ ڪـس....
ڪمــــﮯ از یــاבهــا رفتــــــﮧ
פֿـבاهــــم تــــرڪ مـــا ڪـرבه
نــمــیـבانـم مـــرا آیـــا گـــنـــاهــــﮯ هستـــــــ ...
چه زیبا میبافی
دار من را
تو،
با تار های گیسویت ....
بے نام
قابل انتقال به غیر
و معاف از احساس میباشنـב ...
نظرات شما عزیزان: